در این روز خجسته که آخرین بخش این مجموعه را تدوین می کنم درباره موضوعی نویسم که جنجالی ترین نیز باشد: در این بخش از «زن» می گویم. پرسشهای بسیاری در جریان است. نخست اینکه عرفان که ما در خصوص آن این همه نوشتیم آیا برای زن نیز توان بود یا تنها برای مرد است؟ و اگر هست به چه قسم است؟ دوم آنکه در دوران اخیر بسیاری نواندیشان و مدرن گرایان خواسته اند زن از خانه بیرون آمده به مانند مردان هر کاری کند. پس باید در خصوص جایگاه زن در جامعه از دیدگاه دین پاک سخن گوییم. و سومین بحث، که پربحث ترین آنان نیز هست، در خصوص رابطه مرد و زن است که نظر به محرومیت و عقده جنسی در جامعه امروز بی شک از اولین سوالاتی که پرسیده خواهد شد همین است که رابطه مرد و زن در دین شما به چه صورت خواهد بود، و ما نتوان از آنان گریزیم.

این رشته های بحث که در بالا گفتیم هر یک دنیایی را به خود مشغول کرده و ملتهایی را ویران. جدای از پیچیدگی دارای حساسیت نیز بوده. محدودیت های مربوط به حجاب و تندروی های اخیر دینداران در اعمال آن بسیاری را منزجر ساخته از حجاب و سایر محدودیت ها. در سایه این شرایط نتوان به سادگی از هیچ قید در خصوص زن ها و رابطه با آنها گفت. از سوی دیگر جنبش های فمینیستی و زن سالاری غرب نیز در دنیا منتشر شده که هر گونه اظهار نظر در خصوص جایگاه و شغل زن ها را سرکوب کرده و طیفی بی منتها برای زن می خواهد. بدین سان سخن گفتن در خصوص مسائلی که در بالا گفتیم به شمشیری دو لبه تبدیل شده که از هر سو می برد، و هم غربیان و هم شرقیان، هم متجددان و هم متدینان و همه و همه در برابر هر ایده ای واکنش نشان داده و هر نظری که بیان شود مخالفت می شود.

با این حال رسالت این نوشتارها بیان حقیقت در شکل خالص خود است، و نظر به اهمیت این مباحث این نشود که این مجموعه که قرار است روشنگر راه عرفان باشد به پایان رود اما در این باره بحثی نشود. پس ما در اینباره نوشتیم و هشدار دهیم آنچه در سطور آتی آید نه خوشایند مذهبیون است ونه خوشایند روشنفکریون. و اگر نوشته های قبلی مخالفت به بار آورده این نوشتار هم مخالفت و هم نفرت به بار خواهد آورد. و چنانکه رسم میهمانی در روم باستان این بوده که شراب ناب و سوزان را در آخر مهمانی می آوردند تا دمار در آورد ما نیز این مبحث را در انتهای این مجموعه آوردیم، یا بهتر گوییم قسمت چنین شد که در قسمت بندی این مجموعه این بحث آخرین آن شود و شراب آتشین آن. بدین سان این مجموعه به ختام می رود اما نه به حسن آن و برای برخی حزن ختام خواهد شد. اما ما را باکی نیست. ما نه از کسی پول می گیریم و نه وابسته به حزب و شبکه خاصی هستیم. ما بسته حق هستیم، و این نوشتارها حق را به برهنه ترین شکل خود عرضه می کند،‌ و همانطور که گفته اند حقیقت تلخ است چونانکه ناب ترین شراب تلخ ترین آنان نیز است.

پس این راه کرب و بلا را در نام حق آغاز کرده. درباره نخستین پرسش و اینکه عرفان برای زن چگونه باشد. باید گفت در ادبیات های عرفانی که به ما رسیده به شکلی فرض بر این بوده که عارف و سالک همیشه مرد است. کارهایی که از عارفان قدیم گزارش شده، مانند سر به بیابان گذاشتن، شب در خیابان خوابیدن و ولچرخی در بقعه ها و گورستان ها، اینها کارهایی باشند که حداقل در آن زمان تنها از مردها بر می آمد. پس سوالی که پیش می آید اینکه آیا آن آموزه ها و تعالیم تنها محدود به مردان است؟ آیا زنان را راهی دیگر برای عرفان است؟ یا اصلا نیست؟

از دیدگاه دین پاک راه زن قاعدتا نباید متفاوت با راه مرد باشد و رستگاری زن نیز در همان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک باشد. اما اینکه این پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک به چه شکل و در قالب چه اعمالی متجلی گردد به فرد و شرایط او بستگی دارد. حال اگر در قدیم زن در چارچوب خانه محصور بوده پس نیکی برای او به همان انجام صحیح کارهای خانه،‌ آبکشی کامل لباسها و آشپزی نیک بوده. اما اگر زنی در بیرون از خانه کار کند آنگاه شکل نیکی برای او متفاوت باشد.

در خصوص نیکی باید به نکته های ظریفی توجه کرد و یک دستورالعمل را کورکورانه برای همه کس و در همه جا به کار نبست. مثلا در نوشته های پیشین و در بازگشایی مظاهر نیکی از خوشرویی و گشاده رویی بسیار ستایش ها کردیم و اصرار که دینداران آن را سرلوحه نمایند. اما همین خوشرویی مشمول شرایط است و تبصره هایی دارد. آنچه که ما در نوشتارهای قلبی گفتیم بیشتر در خصوص رابطه مرد با مرد و یا زن با زن بوده، و در آنجا بوده که خوشرویی و مهربانی تجویز شده. اما در رابطه زن و مرد، به خصوص مرد و زن غریبه، این خوشرویی ها و لبخندها ممکن است معانی و تعابیر دیگر بیابند و در ادامه مشکل زا شوند. در جامعه امروز که چون دختری از خیابان گذرد صدها دعوت و متلک سویش روانه می شود حال اگر او اینها را با خوشرویی پاسخ مثبت دهد چه شرایطی برای او برقرار خواهد شد؟ در یک جامعه بیمار که حتی پسرها از نگاههای ناپاک مصون نیستند اگر دخترهای زیبا این نگاهها را به نام رفتار نیک با گشاده رویی پاسخ گویند دیگر چه شودا! پس در چنینی شرایطی مجاز خواهد بود که دختر یا زن به این گفتگوها پاسخ نداده و بی اعتنایی کنند. این بی ادبی و خلاف نیکی نیست، چون انگیزه در پس این مکالمات و محاورات خود خلاف نیکی بوده و باید از آنان حذر شود. جدای از اینگونه تبصره ها راه رستگاری و عرفان برای زن مانند مرد است چه در داخل خانه کار کند و چه در بیرون.

حال که صحبت از داخل و خارج خانه شد زمان پرداختن به دومین پرسش است و اینکه جایگاه زن در جامعه کجاست؟ و به طور خاص آیا زن باید در داخل خانه باشد یا خارج آن؟ این زمینه ایست که بیرون از دین قرار دارد. دین تا آنجا می رود که می گوید کار و نیت باید نیک باشند، حال اینکه دقیقا چه کاری نیک و چه کاری پلید است به شرایط جامعه بستگی دارد، و چون این شرایط تغییر می کنند پس مظاهر نیک و بد نیز تغییر می کنند. آنچه که ما در نوشته های پیشین در خصوص مظاهر نیک و بد معرفی کردیم برای این زمان بوده، و چنانکه دورانی دیگر آید آنها تغییر توانند کرد و یک حالت شریعت ندارند. این همیشه عامل گرفتاری بوده که دین ها کارها و دستورالعمل های خاصی را تجویز کرده و شریعت ساخته اند و چون زمانه تغییر کند آن کارها با واقعیات روز در تضاد شده و نظام زندگی را برهم زنند. دین پاک برای یک زمان یا مکان خاص نیست، بلکه یک قالب کلی و جهانشمول برای دین فطری است و در هر زمان و مکانی به شکل فراخور شرایط و فرهنگ آن جامعه در آید.

اساسا دین پاک می گوید هر کاری درست است به شرط آنکه نیت آن آن به راستی پاک باشد، یا به بیان مذهبی تر «همه چیز خوب است اما برای خدا». در این راستا، اینکه زن در بیرون خانه کار کند ایرادی ندارد به شرط آنکه آسیبی ایجاد نکند. اما آنچه که ایراد دارد این دیدگاه است که کار خانه کاری پست و بی ارزش است و زن «باید» خارج خانه کار کند. در این خصوص باید توضیح دهیم.

کار خانه،‌که شامل ساماندهی به اثاثیه، نظافت، تربیت و نگهداری فرزند است،‌ کاریست به مانند سایر کارها که نه از مهارت عاری است، نه از زحمت و نه از ارزش. اینکه چرا امروز این کار بی ارزش و نامطلوب شده بر ما معلوم نیست. یک دلیل این تواند بود که در دنیای امروز اساسا دسته بندیهای در خصوص کار و شغل ایجاد شده و کارهای یدی مانند نظافت، جاروکشی و غیره کارهای «پست» انگاشته شده و کارهای مهندسی، دکتری، مدیریت و پشت میز نشینی عالی و «با کلاس». پس چه بسا کار خانه پست تصور شده چون شامل نظافت و کارهای یدی است.

در این خصوص باید گفت این جز توهم و ظاهر بینی نیست. در دین پاک کمال انسان در کسب صفات و فروزه های نیک است، در خودسازی، حذف عیوب و دانش اخلاق است. این ها را در هر شغل و مقامی توان دریافت، چه داخل خانه چه خارج خانه، چه پشت کامپیوتر چه پشت الاغ. شغل تنها برای معاش است و مهارت ها و دانش های حرفه ای تنها برای اجرای شغل بوده و دخلی به کمال و مرتبه انسانی ندارند.

پس هر شغلی شریف است، و تمام آنها برابر هستند و هر کس به فراخور علاقه و توان خود باید کاری برگزیند. این اصول در خصوص کار خانه داری نیز برقرار بوده. کار خانه داری نیز ارزشمند بوده و یک شغل کامل به حساب آید. پس خانم ها نباید تابع این فکر باشند که کار خانه داری شغل نیست و شغل باید حتما خارج خانه باشد، بلکه بر اساس علاقه و گرایشات درونی خود انتخاب کنند.

حقیقت این است که علاقه و گرایش درونی بسیاری بانوان به راستی به همین خانه داری و سفره آرایی است اما به دلیل همین اندیشه غلط بر خلاف علاقه خود به کار بیرون از خانه می پردازند، و نتیجه آن می شود که در پشت میز مدیریت و حسابگری نشسته و با همان ذهنیت خانه داری و سبزی پاک کنی به مسائل رسیدگی می کنند. این از ریشه های ناهنجاریهای امروز است که افراد سر جای خود نیستند. باید پرسید چرا خود را عذاب می دهی؟ چرا دیگران را عذاب می دهی؟ تو خود به آن سو گرایش داری و تنها افسار توهم است که تو را به این سو کشیده.

فرهنگ مدرن ایرادهای بسیاری به کار خانه داری گرفته و آن را بسیار موهن جلوه داده. علاوه بر پست شمردن آن به دلیل نظافت و کارهای یدی که در آن است بهانه های دیگری نیز از آن گرفته شده، از جمله اینکه کار خانه زن را در خانه زندانی کرده و مانع ارتباط او با جامعه می شود و از این باب زن را از لذت ارتباط با دیگران و تجربه زندگی محروم سازد، و یا اینکه مانع می شود که زن به اندازه مردان کارهای مهم و تاثیر گذار در جامعه کند و او همواره گرفتار حس بی ارزشی خواهد ماند.

اما اگر دقیق نگریم این ایرادها منصفانه نیستند و بیشتر حالت بهانه دارند. مثلا در خصوص زندانی شدن در خانه و محدودیت ارتباطی باید گفت بسیاری از مشاغل خارج از خانه نیز چنین هستند و در آن فرد محدود به یک گروه کوچک از همکاران و رئیس ها هست که باید هر روز آنان را تحمل کند. به خصوص کارهای اداری و دفتری که بیشتر خانم ها برمی گزینند از همین نوع بوده و به جای خانه او را در اتاق کار محبوس می کند. و یا در خصوص اینکه کار خانه مانع از انجام کارهای بزرگ و مهم می شود، باید گفت بسیاری، و بلکه اکثر، مشاغل شهری امروز کاذب و بی ارزش بوده و فقط برای درآمد هستند. همین اداره ها و کارهای ورق بازی که خانم ها اکثرا در آن فعال هستند خود یک گرفتاری برای جامعه است. کدامیک کار مفید تر و مهمتر می کنند: آن زن که در اداره بخشی از پروسه امروز فردا کردن ارباب رجوع است و چوب لای چرخ آنان و یا زنی که در خانه سبزی پاک کرده و خوراکی فراهم آورده که مردان و کودکانی تناول کنند و قوت قلب یابند؟ خواننده خود قضاوت کند.

پس کار خانه کاری شریف و معتبر است و اگر کسی به آن مایل باشد نباید پندارد کاری پست و شرم آور دارد. اینکه خانمی کار در خانه یا بیرون آن را گزیند بسته و طبیعت و گرایشات او باید باشد نه این دگمای مدرن که کار باید حتما دکتری و مهندسی باشد و بیرون خانه.

در ارتباط با طبیعت و گرایشات فطری زن باید گفت در ابتدای آفرینش که گوهر حق به خودافشانی شد، هر صفت آن در جزیی از آفرینش تجلی کرد، و سهم زن صفت زیبایی و لطافت شد. پس این زیبایی که در صورت زن است شمه و مظهری است از زیبایی حق، یا در تعبیر عرفان «عکس رخ یار است»، و همین شمه کوچک دنیا را مفتون و مجنون ساخته. از آنسو سهم مرد صفت قدرت و سازندگی شد.

بسیاری از بانوان امروزی تحت فرهنگ و آموزه های مدرن این گفتارها را خوش ندارند و نمی خواهند که بر زیبایی آنان تاکید شود، بلکه می خواهند به مانند مردان کارها و سازندگی های آنان مبنای ارزش و هویت آنان باشد. باید گفت زیبایی و سازندگی هر دو از صفات حق هستند، و اینکه کدام یک برتر از دیگری است امری سلیقه ای است و به طور مطلق نتوان گفت که یکی بر دیگری ارجح است، بلکه هر دو مساوی و به یک ارزش هستند. اما دنیای مدرن تاکیدی کاذب بر صفت سازندگی مرد نهاده و صفات زن را نادیده و بی ارزش داشته.

اما به راستی چنین نیست، صفت زن، یعنی زیبایی، کم چیزی نیست. این زیبایی، هر چند ظاهری، مظهری از حق است و سبب شادی و قوت دلها. چه دنیایی می بود اگر در آن این صورت های زیبا نمی بود؟ چه دنیایی بود اگر در آن همه چهره ها زمخت و خشن مانند مردها بود؟ آیا رغبتی برای زندگی می بود؟

این امری دانسته است که بسیاری انگیزه ها و حرکت ها به علاقه ای پنهانی به زن یا زنانی بر می گردد. آن آهنگری که پتک می زند چه بسا نامزدش را در پس زمینه ذهن دارد و آن زحمتکش در روز جان می کند به امید دیدن معشوقش در شب. تاثیر زن است که انگیزه به وجود آورده، شوق به وجود آورده، و چون بنزینی نهانی ماشین دنیا را به حرکت درآورده. حتی در وادی عرفان نیز صورت و زیبایی زن محرک بوده، چنانکه در عرفان پارسی خدا را با زلف و خم ابرو اشاره داشته اند که از صفات و مقامات زن است. خیلی شده که شاعر جوانی به جنگل رفته و در آن سوی رود دخترانی دیده که سطل پر می کردند و همان منظره الهام شده برای قصیده و قصیده ها و دیوان و دیوان ها، و تمام این هنرها و ادبیات های عرفانی به همین شکل به وجود آمده، بخشی از الهام آنها از همین زیبایی آمده که در زن متجلی شده.

باید گفت اینها خود نمونه ای از سازندگی نیز هست البته به طور غیر مستقیم و با انگیزش دیگران به حرکت. بیستون هر چند با دستان فرهاد ساخته شد اما سازنده حقیقی اش شیرین بود، و دیوان هر چند به قلم حافظ سروده شد اما مصنف حقیقی اش آن «لولی شوخ شیرین کار» بوده. به نظر می آید در عالم هستی تقسیم کار صورت گرفته: مرد و زن هر یک خصوصیاتی دارند که دیگری نداشته و آنگاه که این دو به هم رسند به مانند دو تکه پازل هم را کامل کرده و نتیجه آن می شود که بیستون ها برافراشته شده و دیوان ها سروده می شوند، و هم مرد و هم زن در اینها نقش برابر دارند.

پس زیبایی زن چیزی پوچ نیست و حتی بگوییم دنیا هم در بعد مادی و هم در بعد عرفانی تا حد زیادی بر مدار آن می گردد. البته این به آن معنی نیست که زن باید بنشیند و هیچ کاری نکند و تنها زیبایی ساطع کند. بر زن نیز تکالیف و دشواری هایی است. همین زیبایی خود بار سنگینی است، چرا که جلب توجه کرده، و بسیاری نگاههای ناپاک و سلامهای نافرجام راسوی شخص روانه سازد. زن صاحب زیبایی باید آداب زیبایی را نیز بیاموزد و بداند چگونه برخورد کند که این کفتارها دفع شوند و زیبایی او به شکل صحیح و اخلاقی منتشر شود. اینها کارهای ساده ای نیست و هم دانش خواهد و هم اعصاب قوی. در اهمیت موضوع چنانکه شاعر گفت: «آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه کار به نام من دیوانه زدند» ما نیز گوییم: «مرد بار قشنگی نتوانست کشید، قرعه آن به نام زن بیچاره زدند!»

البته منظور آن نیست که زن فقط باید زیبا پراکنی کند، بلکه همچنان تواند به کارهای دیگر، چه داخل خانه و چه بیرون آن پردازد، اما این زیبایی و مسائل مربوط به آن را نیز نباید نادیده گیرند. این بخشی از طبیعت و فطرت آنهاست. دنیای امروز می کوشد صفات زنانه را نادیده گرفته و آن ها را مانند مردان کند.

این ریشه در نظام سرمایه داری دارد که می کوشد آحاد انسانها را به ماشینهای کار تبدیل کرده تا چرخ تولید و کارخانه ها بچرخد و میلیاردرها میلیاردرتر شوند. در چنین نظام و فرهنگی که بر مدار آن شکل می گیرد ارزش انسان به کار و مهارتهای تولیدی اوست که بیشتر در مردان متجلی است. در این بین صفات فطری زنان مانند لطافت،‌ تربیت فرزند، نشر زیبایی و خوبی و مانند اینها خارج در دایره توجه و ارزش گذاری می افتند. پس زنان برای ارزشمند شدن در چنین نظامی باید به کار حرفه ای و مهارتهای تولیدی گروند و هر کار که مرد می کند آنان نیز کنند. مثلا مردان اگر مهندس می شوند، تکنیسین شوند، مدیر میشوند زنان نیز باید عقب نمانده و چنین کنند تا «بی ارزش» نمانند.

اما باید گفت زنان عقب و بی ارزش نیستند، در اینجا ایراد از نظام ارزشی است که تنها بر یک جنبه انسان که تولید و معاش باشد تاکید کرده و تمام دگر جنبه ها را از قلم انداخته. ایراد از این نظام یک جانبه گرا است نه از زن. آن مهارتهایی که زن دارد، آن لطافت و تاثیرگذاری که برای تربیت فرزند لازم است، آن زیبایی که برای دلگرمی اطرافیان لازم است، آن علاقه به آشپزی و خانه داری که برای بقا مهمترین پایه جامعه یعنی خانواده لازم است، اینها کم چیزهایی نیستند، بی آنها زندگی نگردد اما نظام امروز همه این جنبه ها را قربانی منافع مادی تعدادی کاپیتالیست و کارخانه کرده و زندگی را در کار و انسان را در رزومه خلاصه کرده.

پس نباید فریب تفکرات فمنیستی مدرن که از همین نظام سرمایه داری آمده را خورد که می کوشد زنان را به مانند مردان به کارهای زمخت و خشن کشد. آنچه که برابری است باید برابری در حقوق باشد نه در شغل. هر کس باید در جای خود باشد و کاری را کند که با استعدادها و طبیعت او سازگار است. اینکه زن پلیس شود، سرباز شود، بوکسور شود برابری نیست، تمدن نیست، این کج فهمی است، یک مضحکه است و حکایت آن عقابی که کوشید مانند کلاغ زندگی کند و از این راه مریض و ملول گشت. در دین پاک صفات زنانه باید با ارزشی برابر با مهارتهای صنعتی و تولیدی نگریسته شوند، خانه داری با ارزشی برابر با کارخانه داری، و تربیت فرزند با ارزشی برابر با تدریس در دانشگاه. هر کس باید در جایگاه خود باشد، مرد مرد باشد و زن زن، که سلامت و تعادل جامعه از این راه حاصل شود.

حال می رسیم به سومین مبحث، یعنی ارتباط مرد و زن. هر چند دنیای امروز می کوشد انکار کند و چنین نماید که مرد و زن در کنار هم در جامعه توانند تکاپو کنند بی آنکه هیچ سوء نیت و نظری میان آنها رخ دهد، اما حقیقت این است در تمام این برخوردها انگیزه ها و نگاه های پنهان در میان است. این حقیقتی آشکار است که مرد و زن چون دو ساحل در طرفین رودخانه ای هستند که میانشان امواجی از علاقه در تلاطم است، یک گرایش و پیوند نامیمون که هم با معیار عقل و هم با معیار وجدان خالی از ایراد نیست. بسیار بوده اند از متفکران و همینطور افراد عادی که با احساس کردن این گرایش آن را شیطانی و ناپاک دانسته و پرهیز تجویز کرده اند. حتی در جامعه غرب که بر بنیان شهوت و روابط جنسی بنا شده هنوز این مسائل تا حدی مشمول ملاحظات و محدودیت هایی باشند.

با اینحال پرهیز کامل از این مسائل راه حل نیست، که بخشی از این گرایش ریشه در غریزه و طبیعت انسان داشته و باید به شکلی ارضاء شود. پس این به معمایی تبدیل شده که رابطه میان زن و مرد چگونه باید باشد، و آیا اصلا باید رابطه ای باشد یا نباشد؟ در قدیم نظام ازدواج برقرار بوده که بر اساس آن هر کس با یک نفر از جنس مخالف رابطه می گرفت و انحصار برقرار بود. در دنیای مدرن ایرادهایی به ازدواج گرفته شده و در جای آن روش رابطه آزاد و بی قید توصیه شده. اما این نیز منجر به بی بند و باری و افزایش مکر و حیله شده و مشکلات دیگری ایجاد کرده.

پس هر روشی که آمده به شکلی شکست خورده و ما هم هر روشی پیشنهاد کنیم چنین خواهد شد. مثلا اگر بگوییم اصلا رابطه میان مرد و زن نباشد که این عملی نیست چرا که مرد و زن در یک سیاره و در یک جامعه هستند و غریزه را نیز نتوان نادیده گرفت، اگر بگوییم ازدواج به شکل سنتی باشد متجددان و طرفداران مدرنیته اعتراض کرده وآن را انقیاد و سوءاستفاده از زن فهمیده و ما را مرتجع و بی تمدن گویند، اگر هم بگوییم رابطه آزاد باشد به شهوت متهم شده و اعتبار عرفانی ما زیر سوال و تردید می رود. به راستی این مساله مانند تسمه باروت است که از هر سو کشیده شود چیزی را منفجر می کند و هر کس در اینباره اظهار نظر کرده خود را بدنام ساخته.

پس بی دلیل نیست که همه از این مبحث پرهیز کرده و ورق ورق دفاتر و رسالات همه در خصوص ذکر و دعا و سایر جنبه های عرفان بوده و هیچ سخنی از روابط جنسی نرفته، چنانکه گویی عارف فاقد میل جنسی بوده یا قادر به نفی و سرکوب آن است. اما حقیقت بر خلاف این است و اولین سوال یک جوان همین چگونگی رابطه با جنس مخالف است و اگر ما جواب خوبی ندهیم آنها جذب همین اینترنت و مطالب منحرف خواهند شد. دین باید قدرت جذب افراد در تمام سطوح را داشته باشد و به همه نیازهای بشر پاسخ دهد. پس مسائل جنسی نیز نباید از قلم افتند و ما در اینجا به آن پردازیم.

از دید دین پاک دو گونه علاقه یا عشق میان مرد و زن تواند : علاقه روحانی و علاقه شهوانی. هر چند هر دو علاقه به عمل جنسی منتهی توانند شد اما در طبیعت و حس خود فرقهای بسیار دارند. علاقه روحانی یعنی همان عشق طبیعی که شامل عاطفه است، شامل میل به باهم بودن است و توام است با یک حس احترام. اگر هم عمل جنسی ای صورت گیرد آن نیز برخاسته از عاطفه است و یک متانت و تجرید در آن است. اما علاقه شهوانی از ابتدا تا انتها تنها وحشی گری است. تحت سلطه این علاقه، یا بهتر گوییم نفرین، یک شوق اهریمنی برای نابودی و تباهی فرد را در بر گرفته و انگیزه و گرایش او به عمل جنسی نیز از همین علاقه به تباه کردن است. اساسا اهریمن خاستگاه تباهی و علاقه به آن است و این گونه روابط مستقیما از سوی اوست. حالیکه علاقه روحانی از سوی حق است و خود حق است.

پس هر چند این دو گونه علاقه میان مرد و زن از دو منشاء کاملا متضاد هستند فرق آنها چون لبه تیغ بسیار باریک بوده و تا به امروز جامعه بشر در تمیز آنها دچار مشکل بوده، و این بوده که گاهی یکی را به جای دیگری گرفته و مسائل را قاطی کرده. به طور خاص، علاقه روحانی کمتر مورد توجه قرار گرفته و چنین جا افتاده که تنها نوع رابطه همان علاقه حیوانی و وحشی بازی است. اما حقیقت اینکه گونه های دیگری از رابطه مرد و زن نیز هست که از رابطه جنسی فراتر رفته و گستره ای از ارزشها و احساسات انسانی را دربرگیرد.

به هر حال مقصود آنکه دین پاک به پرهیز از عمل جنسی نمی خواند، و آن را جایز می داند، اما در چارچوب علاقه پاک و روحانی. این با خود سالک است که این نوع علاقه را در خود شناخته و متجلی کند. نوشتن بیشتر کمکی نکند و به همین اشاره بسنده کنیم. حال اینکه این رابطه به چه شکل در جامعه پیاده شود، و آیا باید در چارچوب نظام ازدواج باشد یا خیر دین پاک نظری ندارد و هر شکلی را جایز می داند به شرط پاکی و روحانی بودن رابطه به شکلی که در بالا گفتیم. اساسا دین پاک اصل اخلاق و نیکی را در پیش چشم آورده و جزئیات اجرایی را به فرد وامی گذارد و هر کاری که با اصول اخلاق مغایر نبوده و کسی را آسیبی نرساند مجاز است.

در همین راستا در خصوص چگونگی رابطه زن و مرد و آداب آن چند شرط لازم است. نخست آنکه علاقه مرد به زن و زن به مرد از نوع روحانی و عاطفی باشد و برخاسته از شیطنت و هوس تباهی نباشد که اینها روح انسان را فرسوده می کند. دوم آنکه هر دو طرف راضی باشند. سوم آنکه اگر نوع علاقه به راستی عاطفی و خالصانه باشد طبیعتا این دو نفر بخواهند مدتی را با هم سپری کنند. اینکه این مدت چه اندازه باشد به شرایط بستگی دارد. در گذشته مرد و زن گاها پنجاه سال با هم به سر می بردند. ما نمی گویم چنین باشد اما یک رابطه محدود به یک شب یا چند شب نیز خلاف شهود بوده و صداقت طرفین را زیر سوال برد. به حکم تعدیل و انصاف باید گفت حداقل شش ماه یا چند سال باید زمان با هم بودن باشد. هر کس با انصاف خود بسنجد.

هر نظامی که این شروط را ارضاء کرده از دید دین پاک پذیرفته است، چه ازدواج نامیده شود چه چیز دیگر. باید گفت نظام ازدواج سنتی تا حدی این شروط را برقرار می کرده. آری که انحرافات و آفاتی در این گونه ازدواج رسوخ کرده و همچنین زمانه تغییر کرده و برخی هنجارهای جامعه که ازدواج بر مبنای آنان بود از میان رفته. با اینحال می شود نظام ازدواج را به شکلی اصلاح کرد و آن را پاک و در راستای مقتضیات زمان در آورد.

مثلا چند پیشنهاد برای چنین اصلاحی تواند چنین باشد: نخست اینکه هنوز دیده می شود برخی ازدواج ها زوری صورت می گیرد. از این باید پرهیز کرد و رضایت دختر و پسر را در نظر گرفت. دوم، کنار گذاشتن این آفت است که همسر باید در تفاهم کامل باشد و در هر زمینه ای مانند فرد بیندیشد و تایید کند. نتیجه این آفت اینکه بسیاری از ازدواج بازمانده یا سالها و ده ها به تاخیر می افتد. آری حدی از تفاهم لازم است اما نباید سخت گرفت. هیچ دو نفری به مانند هم نیستند و تضاد همیشه وجود دارد. و از قضا این تضاد خود تواند زندگی را شیرینتر کند و طیفی وسیعتری از زندگی را ارمغان آورد.

سوم کنار گذاشتن آفت ایده آل گرایی است، که در آن تصور می شود همسر باید ایده آل باشد: تحصیلات بالا، درآمد بالا، ظاهر عالی،‌اخلاق متعالی و غیره. و این شرایط چنان فزون گشته اند که مورد پیدا نشده و یا به ندرت پیدا شده، و به مانند آفت قبلی ازدواج را به تاخیر انداخته. باید گفت خدا همه چیز را به هر کس نمی دهد و هر کس نقایصی دارد: یکی تحصیلات بالا دارد اما درآمد بالا ندارد، یکی ظاهر خوب دارد اما اخلاق خوب ندارد و غیره. هر کس به مانند گلی از باغ آفرینش است که جنبه های منحصر به فردی نمایان سازد و در برخی زمینه ها عقب تر از دیگران باشد. پس باید ازدواج را آسان گرفت و هر کس از همان همسایگی و محله خود کسی را که حداقل هایی دارد را بگیرد و کار به سر آید و بیخودی وقت را در طلب گوهری نایاب هدر نداد که آن هرگز نیاید. کمال گرایی مانع هر کاری است و ازدواج نیز استثنا نباشد.

در همین رابطه چهارمین مانع ازدواج فاجعه نمایاندن طلاق است، طوری که همه از طلاق ترسیده و پس جرات ازدواج ندارند. این نیز زیاده روی و آفت است. اینکه ازدواجی طولانی و حتی به عمر باشد نیک و زیباست، اما واقع بینانه نیست. انسانها را حدی از ظرفیت است و شرایط مدام در تغییر. این محتمل است که پس از مدتی مرد و زن دریابند که نمی توانند با هم به سر برند و یا از همدمی هم لذت نمی برند. در اینجا فاجعه ای رخ نداده و آنها توانند از هم جدا شوند. ازدواج یک قرارداد اجتماعی است. مرد به زن نیاز دارد و زن به مرد، و پس عقدی میان آن دو می شود. اما این این عقد مهری ابدی و ازلی نیست و به مانند دو همکار یا شریک توانند شراکت را بر هم زنند. البته در این بین عدالت باید رعایت شود. اما خود طلاق به خودی خود کریه نیست. همانطور که ازدواج باید ساده گرفت طلاق نیز باید ساده گرفت، و همانطور که در ازدواج جشنی به پا شود در طلاق نیز باید جشنی به پا شود، چرا که در اولی دو نفر به بر کتی رسیده اند و در دومی دو نفر از عذابی رسته اند. و اگر طلاق چنین طبیعی و فرخنده برگزار شود فرزندان نیز لطمه روحی نخورده و همچنان به ملاقات پدر و مادر خود در زمانهای معهود خواهند رفت.

اینها نمونه هایی بود از اقدامات برای احیا ازدواج و تطبیق آن با واقعیات. با اینحال اصراری بر ازدواج نداریم و هر نظامی که عدالت و شروط گفته شده را داشته باشد می پذیریم. مخالفان ازدواج آن را محدود کننده خوانده و خواهان روابط آزاد هستند، که هر مردی با هر زنی که خواست درآویزد و هر زمان که خواستند جدا شوند. خواهند پرسید نظر شما در این باره چیست؟ می گوییم این هم ایرادی ندارد اگر خصوصیاتی را که در بالا گفتیم داشته باشد. اما در عمل چنین نظامی بر خلاف این خصوصیات باشد.

اینکه میان مردان و زنان رابطه آزاد برقرار باشد به آن سودمندی که تصور می کنند نیست. نخست آنکه در چنین نظامی روابط بسیار کوتاه مدت، و در حد یک شب و یک پارتی شده. این مدت کم خود گواه آن است که عاطفه و احساسی در میان نیست و رابطه تماما بر اساس شهوت خالی قرار دارد. این اولین انحراف باشد از آنچه که در بالا در خصوص علاقه معنوی و بنیان شده بر عاطفه گفتیم. دوم آنکه در چنین نظامی رقابت پدید آمده، که هر کس تواند جنس مخالف بهتر و بیشتر به دست آورد. اما این رقابتی برابر نیست و همواره هستند عده ای که امتیازات بسیاری چون ظاهر خوب، پول زیاد، کاراکتر فریبا، صدای کلفت و غیره را در خود جمع دارند. این عده خاص، که جمع اندکی باشند، تقریبا تمام جمعیت جنس مخالف را تور کرده و برای سایرین چیزی باقی نمی ماند. بدین سان، بر خلاف توقعی که از یک نظام آزاد جنسی داریم، اکثریت افراد بی نصیب مانده و برنده بازی تنها عده اندکی «از ما بهترون» هستند، باری در نظام ازدواج هر کس حداقل یک نفر را می داشت. بماند که نتیجه این محرومیت اکثریتی این باشد که افراد به مکر و حیله روی آورده و فضایی به وجود آید که بیشتر و بیشتر دور باشد از آن رابطه روحانی، دور باشد از آن تشکیل خانواده و مسئولیت پذیری، از الگو بودن برای فرزند و از سایر جنبه های زندگی انسانی. پس نظامی مانند ازواج یا شبیه آن واقع گرایانه تر است. اما بدان سان که در بالا پیشنهاد کردیم باید اصلاحاتی صورت گرفته و ازدواج و همینطور طلاق هر دو سهل گردنند.

و نه تنها ازدواج سهل باشد بلکه واجب نیز باشد. کسی که ازدواج نمی کند یا مریض است یا پراش جنسیتی دارد. اما اینها موارد نادر هستند. در سایر مواقع جوانی که از ازدواج کناره گرفته به فریب اهریمن بوده. باید با او صحبت کرد، نصیحت کرد، و اگر نشنید او را گرفت و تکان داد تا بیدار شود، به شکلی متقاعد کرده به پای میز عقد آورد و او را خلاص ساخت از این عفریته تنهایی. تنهایی از نیرومند سلاح های اهریمن است و در ناوگان او به مانند سلاح هسته ای است. در تنهایی است که توهم رشد می کند، در تنهایی است که مالیخولیا می آید. ذهن فرد مجرد کشتزار شیطان است و کسی که بی همسر است همسرش اهریمن است و او را پر از آرزوهای بی سر و ته می سازد و در گستره عالم آواره می سازد. عامل بسیاری ناهنجاریهای اجتماعی همین ازدواج نکردن یا ازدواج دیرهنگام است. دوران تنهایی طولانی مدت روند رشد عقلانی و شعوری را معکوس کرده و مالیخولیا را رشد می دهد. اینکه کسی پنجاه سالش است و مانند بچه ای پنج ساله رفتار می کند به همین دلیل است. اصلا همینکه می گویند ازدواج لازم نیست خود از صدمه های ذهنی همین ازدواج نکردن است.

در دین پاک ازدواج برای سلامت روانی لازم است. این از وظایف پدر یا خانواده است که نوجوان به بلوغ رسیده خود را دستگیری کند و در چارچوب قابل قبولی که گفتیم جنس مخالف در اختیار او قرار دهد . اینکه خانواده یا جامعه در این زمینه کاری نمی کنند از عجایب است. یعنی آنها می پندارند فرزندان نوجوان آنها میل جنسی ندارند؟ یا نیاز عاطفی ندارند؟ چهل پنجاه نوجوان همجنس را در یک کلاس می کنند و به آنان از دین و اخلاق و ریاضی و غیره می گویند حالیکه تک تک اینها مانند سماور بر اجاق آماده انفجار هستند. اینها چطور توانند در این حالت تمرکز گرفته و به آن درس دینی یا ریاضی توجه کنند؟ نباید خود را فریب داد. انکار و نادیده گرفتن راه حل نیست. در همان مدرسه باید اختلاط برقرار شود و افراد به بلوغ رسیده مزدوج شوند. آنگاه است که نیروی جنسی و عاطفی به کانال صحیح وارد شده و پس از دفع آن فرد تواند بر دروس و سایر جوانب زندگی متمرکز گردد. اینکه فرد را محروم می گذاردند و تمام درها را بر او می بندد نتیجه آن می شود تا آخر عمر عقده های جنسی او را در برگرفته و زمینه ساز است برای ظهور علاقه شهوانی و شیطانی و هلاک روحی.

البته باید گفت در صورت وقوع چنین امری گناه آن به گردن خانواده و جامعه است. جوانی که به سن بلوغ رسیده و نه خانواده، نه مدرسه، نه جامعه جنس مخالف در اختیارش گذاشته، هر انحرافی که او کند گناهش و تقصیرش نه به گردن خود او بلکه به همین خانواده و مدرسه و جامعه است، و این نکته ای باشد برای اهل فکر.

پس ازدواج یا رابطه پاک و عاطفی نه تنها مجاز بلکه از واجبات است. خواهند پرسید در خصوص مرد و زنی که غریبه هستند و در ازدواج و عقد نیستند رابطه آنان چگونه خواهد بود. و به طور خاص از حجاب می پرسند که آیا زن باید صورت و سایر اندامهای خود را از مرد غریبه بپوشاند؟ و اموری مانند دست دادن ممنوع باشد؟ اینها را پرسند چون اینگونه محدودیت ها در جامعه بسیار مورد انتقاد و نفرت بوده و به مسائلی حساس تبدیل شده. پس باید به این پرسش ها نیز پاسخ گوییم.

در دین پاک رابطه مرد غریبه با زن غریبه فرق زیادی ندارد با رابطه دو غریبه در کل، مگر اینکه به دلیل همان کشش شهوانی که میان هر مرد و زنی برقرار است درجه ای از متانت و پرهیز تجویز می شود که مبادا این کشش به کنش تبدیل شود و مشکل زاید. اگر آن مرد جفت خود را داشته و ارضا باشد و آن زن نیز جفت خود را داشته و ارضا باشد آنگاه مشکلی نباید پیش آید و هر گونه رابطه عادی میان آن مرد و زن، چون سخن گفتن، در اتوبوس کنار هم نشستن، در دانشگاه به یک کلاس رفتن و غیره مجاز است. مشکل آنگاه به وجود می آید که آن مرد و زن هر دو محروم جنسی و شکارچی باشند. آنگاه است که هر عرصه ای، از اداره، اتوبوس، پارک، دانشگاه، عرصه جفت گیری و تور کردن شده و هر کس از هر موقعیتی سوء استفاده کند. بی نیاز به گفتگو باشد که آن تکه پارچه که مقنعه نامند و آن کوتاهه چسبان که مانتو گویند نتوانند از این سؤ استفاده ها جلو گرفته و بلکه خود نفتی بر این آتش باشند.

آنچه که حجاب گفته اند همانا حجاب در چشم و نظر است. منظور حیا و غیرت است، منظور شعور است و اینکه انسان دیگران را اسباب بازی جنسی خود نبیند، بلکه به دیده احترام دیده و اگر هم از کسی خوشش آمد او را به چشم همسر و همراه دیده و از راه صحیح برای برقراری ارتباط جلو رود. این است معنی حجاب. آنچه که امروز حجاب شناخته شده یک شکل ظاهری است از پارچه یا نقابی که زن بپوشد و بخشی از شریعت است. این تلخی ها و درگیری هایی هم که در خصوص حجاب روی می دهد و هر چند وقت یک بار عده ای کتک خورده یا دستگیر می شوند به دلیل بدحجابی همه از مظاهر شریعتمداری است که برقراری یک وضعیت ظاهری را خواست خدا دانسته و اجبار می کند.

اما دین پاک به صراحت شریعتمداری را رد کرده و شعور مداری را توصیه می کند، که به جای ظاهر باید باطن و هدف را دریافت و به سوی آن حرکت کرد. در اینجا هدف از حجاب همان برقراری متانت و حیا است از راه پوشش،‌ و بلی ما و تمام دیگر انسانها نیز پذیرفته که این جالب نیست که زن یا مرد مثلا با زیرشلواری در جامعه ظاهر شوند. همه ما در اعماق وجود از یک عارف یا انسان بلند مرتبه توقع پوشش مناسب داریم،‌ مثلا ردایی بلند و سفید، و اگر او ناگهان با شلوارک و عرقگیر نزد ما شود تعجب خواهیم کرد. پس پوشش امری لازم است، هم برای مرد و هم برای زن. اما اینکه پوشش به چه صورت برقرار شود به فرهنگ و آداب آن جامعه بستگی دارد: در یک جامعه ممکن است کلاه باشد، در یکی عمامه، در یکی مقنعه، در دیگری لباسی یکسره و غیره.

اینکه یک شکل خاص مانند مقنعه یا چادر حجاب است همان تکرار شریعتمداری است که همیشه مشکل زا بوده و ابزاری شده در دست عده ای که چادر ریا به تن کرده و با پوشیدن چادر سیاه تر و کلفت تر خود را مومن تر نشان دهند. اما ایمان به سیاهی چادر نیست، به روشنی دل است. به جای این سر باز کن، یک لباس ساده و متین بپوش و به کار خیر و کمک به دیگران پرداز که این بهتر باشد نزد خدا. وقتی خبر آوردند برای حافظ که شرابخانه ها غیرمجاز و تعطیل شده گفت: «در میخانه ببستند خدایا مپسند،‌ که در خانهٔ تزویر و ریا بگشایند» ما نیز چنین گوییم که باشد این سرها باز شوند و در خانه تزویر و ریا، که فراخ گشوده است، بسته گردد.

پس به بحث زن در عرفان پرداختیم و روشن ساختیم که زن در عرفان با مرد برابر است، در جایگاه اجتماعی باید تابع طبیعت خود باشد، و رابطه مرد و زن باید بر اساس عاطفه باشد نه شهوت خالی، و اینکه حجاب باید در چشم باشد نه در نقاب. بدین سان پس از زمان بسیاری که از تاریخ عرفان رفت سرانجام بحث زن از حجاب غفلت و تعصب بیرون آمد، و زمینه ها روشن شد.