در نام خدای نیکی،

عید آمد و سالی نو آمد، سالی دریغ از پارسال و عیدی دریغ از عید! سالی نو و تلاش هایی نو برای رشوه گیری، فامیل بازی، درآمدهای واسطه گری، سوء استفاده از قدرت و انتصاب جهلا در مقام فقها و راهزنان در مقام رایزنان. و این چرخه تکرار می شود و می شود و امسال هم می شود. پس در این سال نو چیزی نو نیست.

امسال به هر نام که نامیده شود حقیقت آن مکر است و حیله،‌ ولع است و طمع. پس به اقتضای قضا، امسال را سال «دروغ و دزدی » می نامیم. و در این نامیدن نشانه و پیامی فرستادیم که اهل فکر و فرهش آن را دریابند.

در متون باستان از هفت دیو سخن رفته که متناظر هستند با صفات بد و رذیله در انسان. چون عطار در راه هفت شهر عشق می رفت،‌ پیش از رسیدن به آنان باید از هفت شهر اهریمن عبور می کرد. هر شهر مقر و دولت یکی از این دیوها بود. پیر همراهش او را یکی یکی به این شهرها برده و دیوها را معرفی کرد. در این رهگذر، عطار با دیوهایی چون نادانی، تنبلی، تعصب و غیره آشنا شد. اما چون به شهر هفتم رسیدند پیر گفت من به آن وارد نیایم که پرهایم خواهد سوخت، این را خودت باید روی.

پس عطار رفت و از این دیو نام و نشانش را پرسید. دیو گفت نام من حرص است و نشان من این است که هرگز راضی نمی شوم، و اگر تمام دنیا و کوههای طلایش را در من بریزی مانند غباری در بیابان گم می شود. اگر تمام دیوها دیگر با هم نتوانند دنیا را نابود کنند من به تنهایی توانم.

به راستی تمام مشکلات دنیا ریشه در همین صفات بد درون انسانها دارد،‌ ریشه در همین حرص که یکی میلیونر می شود و میلیونها انسان دیگر را برای منافع خود زیر خط فقر نگاه می دارد، در همین شهوت، قدرت طلبی، نفرت های برخاسته از جهل و غیره. نتیجه این صفات بد صفات بد بیشتر و میوه های تلختر و فزونتر است و چرخه تکرار می شود تا آنچه که امروز می بینیم.

آیا مشکلی هست که ریشه اش در این صفات بد نباشد؟ پس چرا علت مشکلات را در جای دیگری می جویی؟ علت همین جا جلوی چشم توست. بنگر، آتشی از حرص تمام دنیای امروز را گرفته و ظلمتی از فراموشی دنیا را احاطه کرده مانند رحم که جنین را.

و در این این رحم تمام صفات بد و مظاهر شیطان زاییده شده و تجلیات آن در همه جا دیده می شود: در تلویزیون، در سایت ها، در اپ ها، روی بدنه اتوبوسها، بیلبوردها و غیره. این تبلیغات ها، این فیلم ها، این آهنگ ها، این صورت ها که سخن می گویند و کتابها که نوشته می شوند همه ترویج و تشویق حرص است، شهوت است، و مغایر زندگی است.

پس راه حل در پاکی از این صفات ناپاک است. این تلاش را «دین» می نامند. دین در معنای درست خود این است. دین یعنی آیین زندگی، یعنی راه، یعنی مسیری که در جهت حقیقت و هدف حیات، در همنوایی با اصل جاودانه نیکی و تقدس. خدا آن حقیقت در پس نیکی است،‌آن خورشیدی که نیکی، زیبایی،‌ آرامش و تمام صفات متعالی و مقدس از آن ساطع می شوند.

خدا زنده است، آگاه است، اما حیات و حال او ورای درک ماست. با اینحال گاهی بخشی از حالات و افکار او به درون ذهن ما تداخل می کند و آن حالت الهام و اتصالی است که عارف تجربه می کند. تمام کشف های بزرگ و اختراع ها نتیجه این اتصال بوده، همینطور تمام موسیقی ها، نقاشی ها و سایر هنرهای زیبا. اما اینها تجلیات سفلی او هستند و عارف تجلیات بالاتر و گرانتر را می جوید.

و البته خدا نقطه عکسی دارد، و در کنار این خورشید روشن خورشیدی تاریک قرار دارد که انوار آن بدی ها، پستی ها و تمام رذایل و صفات بد است. این اهریمن است و باید مراقب او بود. و از نبرد میان خدا و اهریمن این دنیا به وجود آمده و می گردد. پس این زندگی شرکتی است در این نبرد مقدس که سرباز خدا برای روشن داشتن فانوس نیکی می جنگد و این جنگ در تمام ابعاد و منازل زندگی است.

پس در این نبرد نشاید که کسی سلاح را، که همان پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک است کنار گذارد. نباید از یاد خدا غافل شد. کسانی که به بی دینی یا بی خدایی می خوانند مانند آن است که رستم در خوان هفتم شمشیر به نیام کند یا سربازی در گستره تانکهای دشمن اسلحه زمین گذارد.

پس خدا را در قلبت پرستش کن، به کارهای نیک گرای، و در راه عدالت و مبارزه با ظلم فدا شو. در چنین مرگی آنگاه که پلک برهم گذاشتی و آخرین شعاع نور از چشم هایت رفت نور به قلبت وارد شده و نتیجه پندارهای نیک، گفتارهای نیک و کردارهای نیک چون فرشته ای روانت را به آنسوی پل و به سرای روشن می برد. به راستی برای ما که در مسیر زندگی هستیم مرگ مایه امید است و سببی برای تعجیل در کارهای نیک.

اما انسان بدکار بد نیت، که از هر راه کسب درآمد کرده و از هر موقعیت سوء استفاده کرده و هر اصل اخلاق را نقض کرده و هر دلی را آزرده کرده،‌ من ندانم و نمی خواهم دانم که چه تجربه ای از مرگ خواهد داشت و چه درد و تاریکی که او را محیط نخواهد کرد و چه یأس و پشیمانی بر او مسلط نشود.

پس با این نوشتن تمام انسانها را فرا می خوانم به دین حقیقی و خدای حقیقی، و راهی که در مسیر اخلاق است، در مسیر جوانمردی و مبارزه با بدی است. راهی که در مسیر زندگی ای پاک و مقدس است، که آرامش تنها در چنین زندگی ای حاصل شود و از هیچ راه دیگر نشود. و این نبوت و دعوت نیست، بلکه یک هشدار است.

دنیا ظرفیت ماجراجویی ها و آرزوهای بی پایان بشر زیاده خواه امروز را ندارد، و نه ذهن و روان خود انسان تحمل این حجمه های مهمل و منحط را دارد. زود باشد که بحران های زیست محیطی و همینطور بحرانهای روحی روانی چون طوفان نوح ما را در برگیرند و غرقه سازند.

در سالهایی که گذشت شمار جمعیت دنیا از هشت میلیارد گذشت، و این پرسش بی پاسخ ماند که برای تربیت اخلاقی و معنوی این جمعیت چه تدابیری در جریان است، چه مراکز و محافلی است، و این افراد آیا در راه موسی شدن هستند یا فرعون شدن؟ با این فرهنگ غالب مادیگرایی و پوچگرایی، و این فیلم ها و سریالهای اخلاق کش و وجدان کش، ترسم که به زودی شاهد هشت میلیارد فرعون باشیم! و آیا دنیا خواهد توانست آرزوهای بی شمار این بی شمار فرعون ها را تامین کند؟ و اصلا سلامت روحی روانی خود این افراد چطور خواهد بود؟

پس این فراخوان را به سان یک الویت و امر عاجل باید در نظر گرفت، و این امر امر سلیقه ای و فلسفه بافی نیست، بلکه حقیقتی است که استواری و قدمت آن از این کوه ها فراتر باشد. پس هر چند که امسال را سال «دزدی و دروغ» خواندیم اما هنوز امید هست. و این امید با ایمان آغاز می شود، و در پیش گرفتن یک زندگی مقدس. هرزگی کافی است،‌ سالها یکی پس از دیگری می روند، و اگر امسال آغاز نکنیم سالی خواهد آمد که آن را باید اینبار سال نابودی بشر خوانیم.

هنگامی که عطار از شهر دیوها گذر کرد به گشت در هفت شهر عشق پرداخت، تا آنکه از شهر هفتم نیز گذشته و به مرزهای جهان خلقت رسیدند. عطار از راهنمایش پرسید که در آن سوی مرزها چه قرار دارد، و راهنما گفت در آنجا وجودی بی انتهاست که حتی خدایان و فرشتگان نیز از آن بی اطلاع باشند، و شعله هایی که به خودی خود می درخشند. این وجود از خود آمده (خودآ یا خدا) و کسانی که به آنسو رفته اند بازنگشته اند که حالات را بر ما روایت کنند. این پایان راه است، آرامش مطلق و رستگاری مطلق در انوار ایزدی.