در پس هر رخدادی،‌ در پس هر منظره ای و صدایی، یک معنا و یک حقیقت قرار دارد. به مانند بوم نقاشی که بر آن بسیاری مناظر و صحنه ها پدیدار شود،‌ اما آن بوم یکی است. به همین سان یک حقیقت در پس بسیاری چیزها قرار دارد. آن حقیقت منشاء زیبایی است، منشاء دانش است، منشاء بینش است. روشنایی خورشید از اوست، سبزی جنگل از اوست، جادوی ستارگان شب از اوست، صدای دلنشین رودخانه زمزمه اوست، باد صبحگاهی نوازش اوست، آن لبخند فریبا، آن حکمت حکیمان، آن هنر هنرمندان، آن توان توانگران همه از یک منشاء هستند، همه از او هستند.

این را خردمند از زمانهای دور دریافته بودند و این منشاء را خدا نام داده اند. خدا حقیقت همه چیزهای خوب است و جمیع تمام خوبی ها. خدا مخالف با خوشی و زیبایی نیست، بلکه عین خوشی و زیبایی است. مخالف با حکمت و دانایی نیست، بلکه عین حکمت و دانایی است. این خدایی است که ما پرستش می کنیم، خدای روشنایی و فرهش، خدای هور و ماه، خدای رستم، خدای بهرام، خدای حکیمان باستان و حکیمان کنون و حکیمان آینده.

آنچه که این خدا می خواهد گسترش نیکی است، گسترش خوبی است، گسترش زیبایی است. شهر این خدا شهری است تمیز، با درختان سبز که سر به آسمانی آبی و شفاف دارد، و شهروندان آن زیبا رو و نیک سیرت هستند. این است رویا و الهام این خدا.

در قلب هر کس، در عمق آن، نوری است که امید زندگی از آن آید. آن نور خداست. در قلب انسان خدا آن امید و انگیزه است، انگیزه به علم آموزی، انگیزه به نظافت و پاکی، انگیزه به زیباسازی. و دنبال کردن این انگیزه پرستش حقیق اوست. پرستش او این است که نیکی رواج یابد، در پندار، در گفتار و در کردار، چنانکه حکیمان باستان آموخته اند. هرکس که پندار نیک داشته باشد صورتش روشن و نورانی شود، هر کس که گفتار نیک کند صدایش چون رودخانه آرام و دلنشین شود، هر کس که کاری نیک انجام دهد در جایی دیگر لاله ای از زمین به ازای آن بروید و کودکی آن را می بیند و لبخند می دارد. چرا که تمام خوبی ها به هم وصل هستند و منشاء تمام آنها خدا است، خدای ما، خدای هور و ماه.